وبلاگ نعلبکی

کلام بزرگان را باید در نعلبکی تحلیل ریخت تا بتوان نوشید

وبلاگ نعلبکی

کلام بزرگان را باید در نعلبکی تحلیل ریخت تا بتوان نوشید

وبلاگ نعلبکی

کلبه دیجیتال، کلبه کرامت

0001110011010110010111111000010000111000

نظرتان راجع به خط بالا چیست؟ چه چیزی از خط بالا می فهمید؟

این تیپ صفر و یک ها، این روزها همان بستر حیات مجازی (شما بخوانید الکی) خیلی از ماها را تشکیل داده

است. حیاتی که برای بعضی ها پر رنگ تر از حیات حقیقی شده است.

توضیح اینکه چه شد که بشر به این جمع بندی رسید که اساس نوعی حیات را توانست بر پایه ی اعداد قرار داد و اینکه این تفکر امروز چگونه بر زندگی جمع زیادی سیطره پیدا کرده را واگذار می کنم به مراجعه ی شما به پی نوشت 1.

اما آنچه من در صدد بیانش هستم، نشان دادن ماحصل این نوع زندگی صفر و یکی است، به کسانی که تا حالا مجال اندیشیدن در این زمینه را به خود نداده اند.

کلبه دیجیتال شاید سلیس ترین عبارت برای این تحلیلم باشد. این روزها ما در کلبه هایی زندگی می کنیم که در بستر دیجیتالی، منِ ایرانی را در کوچه ای سکنی داده که همسایه ی دیوار به دیوارم می تواند هر کسی با هر مسلکی باشد. تصور اینکه منزل شما کنار یک مسجد باشد یا کنار یک دیسکو؛ همسایه ی شما یک دائم الخمر الوات باشد یا یک عالم ربانی، یا ... چه حسی را به شما می دهد؟!

تا حالا از خودتان پرسیدید چرا چنین حسی را هنگام حیات سایبریتان، در مواجهه با چنین شرایطی درنمی یابید؟ بنظر من شاید دلیل اصلیش این باشد که اصلا سوال من از اساس غلط است. چرا که در فضای صفر و یک، صحبت از احساس کردن بی معنی است. مگر صفر و یک های ممتد و قاطی پاتی هم می توانند منتقل کننده ی حس باشند؟ پس شما با یک زندگی بی حس طرفید. بگذارید کمی راحتتر باهم گپ بزنیم، شما با یک زندگی الکی طرفید. این از احساسات.

 

اما برویم سراغ یک زاویه دید دیگر نسبت به این قضیه.

همان دیسکو و مسجد را دوباره درنظر قرار دهید. فرض کنید تشریف بردید ینگه دنیا برای یک سری کارهای ضروری. در حال قدم زدن در پیاده رو هستید که ناگاه نور قرمزی چشمتان را می زند. کمی که دقیق می شوید، می بینید مقابل یک دیسکو ایستادید. اگر مثل من ظاهر الصلاح! هم که باشید، در ذهنتان می بافید که شیطان، این بنده ی متقی را خواسته اغوا کند و مرا العیاذ بالله به گناه بیفکند، اما زهی خیال باطل که من رستم دستانی هستم در مقابله با نفس اماره و نه تنها دلم نمی لرزد، بلکه به جهت قوت ایمانم کفاره ای را هم بر خود واجب می کنم تا با پرداخت آن شیطان را نسبت به خودم نا امید کنم.

اما همین منِ تندیس تقوا، وقتی دارم در کوچه پس کوچه های سایبری پرسه می زنم n بار دیسکوهایی را مقابل خودم می بینم که ...

حیا، آن پارامتری که دین آدمی بدان وابسته است[2] بارها در سایبر، قلقک می شود. این کلبه دیجیتال بساط قلقک حیای ما را، مَلَس فراهم کرده، یعنی انگار دلش می خواهد ما بند را به آب دهیم. اینکه ما چند مرده حلاجیم و چقدر تاب میاوریم را نمی دانم، ولی این قضیه واضح است که کلبه دیجیتال، کلبه ی باحیایی نیست، کلبه ای نیست که همنشینانت اهل رعایت محرم و نامحرمی! باشند،اینجاست که آدم باید بگوید خب مگر انسان عاقل هم از صفر و یک توقع رعایت آداب و احکام را باید داشته باشد؟!

این کلبه دیجیتال نه احساسات می فهمد و نه آداب. اما کلبه نشینانش چطور؟ خودشان ملتفت این نکته هستند که در کلبه شان چقدر نامحرم و بی احساس (شما بخوانید بی شعور) دارند رفت و آمد می کنند؟؟؟

خودم که خیلی بیمناکم، بیمناک از اینکه در زندگی حقیقی هر چند تظاهر به زندگی در کلبه ای کرامت مندانه و بدور از خیلی مفاسد می کنم، اما نکند کرامت مندانه بودن کلبه حقیقیم ناشی از جسارت نداشتنم درگناه کردن باشد. چرا که در مواجهه با بی حیایی هایی که در کلبه دیجیتالم بر من عرضه می شود، نه تنها کفاره ای کنار نمی گذارم! که اتفاقا خیلی هم دلم می لرزد.

نکند در محکمه آخری، قاضی حکم قصاصم را مبنی بر جنایاتم که در کلبه دیجیتال مرتکب شدم صادر کند، کلبه ای الکی که عاقبتش جدی می شود!

و بیمناک ترم، بیمناک تر از اینکه این جسارت نداشتنم در گناه کردن در کلبه حقیقی، مرا در پشت تقوای الکیم پنهان کند و از بی تقواییم در کلبه دیجیتال، احساس بدی بهم دست ندهد...

 


 

بر این نوشته بنده، در سایت طرح حکمت، توسط مبلغ حکمت کاشان، حجت الاسلام کاشی زاده، نقدی زیبا مطرح شد که دیدم بهجاست، ذیل این نوشته درج کنم آن را:

 

یک نکته که برای بنده دغدغه است و فکر می‌کنم اگر به آن هم بپردازید شاید پاسخگوی خلأهایی در این زمینه باشد ممنون می‌شوم.

در ذهن‌شناسی (البته ترجیح می‌دادم از معرفت‌النفس استقاده کنم ولی این اصطلاح در اینجا بهتر است)، وقتی ساختار علم انسان و حرکات مغز بررسی می‌شود، ما به یک سری داده‌های عصبی می‌رسیم (چیزی شبیه همین صفر و یک‌ها) و از طریق همین واسطه‌هاست که با خارج مرتبط می‌شویم (در فلسفه و منطق با علم حصولی از آن تعبیر می‌شود) و به همین خاطر برخی دنیای ذهن را کاملا منفک از خارج دانسته و به ایده‌آلیسم گرایش پیدا کرده‌اند (البته در طیف‌های بسیار گسترده و متنوع)

یکی از پاسخ‌هایی که به ایده‌آلیست‌ها داده می‌شود، ترتب آثار واقعی بر داده‌های عصبی و فعالیت‌های ذهنی است. به عبارت دیگر ما در یک تجربه واقعی و عینی با جهان خارج، به این داده‌ها رسیده‌ایم و اینها ساخته و پرداخته ذهن نبوده است و به همین خاطر نسبت به اشیاء مختلف تجربه‌های متفاوتی پیدا می‌کنیم. (البته دعوای میان رئالیسم و ایده‌آلیسم سر دراز دارد و به این سوال و جواب ختم نمی‌شود)

نمی‌خواهم بحث دنیای مجازی را کاملا با مباحث ذهن‌شناسی تطبیق کرده باشم. لکن دغدغه من اینجاست که احساس می‌کنم (البته نقد نمی‌کنم و صرفا جهت این است که بحث علمی‌تر پیش برود) با نگاه به پس‌زمینه دنیای مجازی، آثار واقعی آن نادیده گرفته شده است (مثل استدلال رویکرد ایده‌آلیسم و ذهنی تفسیر کردن جهان = نگاه سابجکتیو به جهان یا هر اصطلاح دیگری)

به عبارت دیگر اگرچه پشتوانه ارتباط من و شما در این سایت صفر و یک‌های فراوانی است که به تنهایی معنی ندارند، لکن چینش منظم و هدفمندی پیدا کرده‌اند که غایت خاصی را به صورت واقعی حاصل می‌کند (الآن من تصویر شما را رویت می‌کنم، کلام شما را فهم کردم، برایتان پاسخ می‌نویسم، شما پاسخ من را همان‌گونه که من نوشته‌ام، خواهید دید، احساساتتان را اگر با کلام و یا تصویری منتقل کنید می‌فهمم، العیاذ بالله اگر کسی به منظره شهوت آلود نگاه کند تحریک می‌شود و ...) و اصلا به همین خاطر جزئی از زندگی ما شده است. مگر می‌شود یک امر کاملا مجازی یا موهوم این‌گونه در زندگی بشر جای باز کند؟

امیدوارم تحلیل و بررسی شما را در نوشته‌هایتان در این زمینه ببینم.

 


  • پوریا سرداریان

نظرات  (۱)

دستت مریزاد برصاحب قلم

به خوبی حق مطلب اداشده 

تشکر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی