وبلاگ نعلبکی

کلام بزرگان را باید در نعلبکی تحلیل ریخت تا بتوان نوشید

وبلاگ نعلبکی

کلام بزرگان را باید در نعلبکی تحلیل ریخت تا بتوان نوشید

وبلاگ نعلبکی

متن یادداشت یکم را اگر نخواندید، از اینجا بخوانید.

و اما بعد؛

پس از انتشار متن یکم، یک بنده ی خدایی پیام داد که فلانی دست به خیر است و می تواند کمکتان کند. ما هم با فلانی تماس گرفتیم و می خواستیم باب ایثارگری را برای فلانی خیلی فراخ تعریف کنیم، اما کاشف به عمل آمد فلانی یک صنعتی است و شرکت تولید محلول نانویی گند زدای آب و آب بند منبع دارد. خلاصه دشت ما از فضای مجازی برای پروژه، یک محصول دانشی بود که الحمد الله.

صبح جمعه، با چهار نفر از رفقا عزم سفری صد و اندی کیلومتری به محمد عوض کردیم. با همه ی تفاسیر، باز این روستا در میان مناطق محروم، اوضاع لاکچری دارد؛ بَرِ جاده است، برق دارد، کلاس درس دارد. مواردی داریم که دون الجمیع النعم المذکوره است.

بعد از نصف روز جان کندن دوستان در کندن یک چاله از درون لجن زاری که پیرامون آن چشمه ی آب­سماوری ایجاد شده بود و سرشاخ شدن با وجه چقر طبیعت، پای یکی از اهالی به صحنه ی کار ما باز شد. می خواست مانع کارمان شود. می گفت شما از دولت پول گرفتید برای همه ی روستا کار کنید؛ چرا جلوی خانه ی فلانی ها را دارید آباد می کنید. دام من اگر اینجا بیاید آب بخورد، فلانی ها، دامم را نفله می کنند. کینه داشت از فلانی ها. می گفت اینها زنگوله ی بز من را دزدیدند و کذایند و کذا. آخر امر هم روشن شد که این آقا، برادر فلانی است. ترجمان فولکلور «دیگی که برای من نجوشد، سر سگ تویش بجوشد» را بالاخره بصورت پوزیتویستی دیدم.

ارزیابی فرهنگی در آبادانی مناطق محروم بسیار مهم است. اندیشه ی ساکنان مناطق محروم به یمن اندیشه ی توسعه گرا، به استضعاف کشیده شده است. مقصرش هم ما هستیم که با دیدن قله های ثروت، به نام توسعه مندی، لپّمان گل انداخت و این دره های فقر را هم در یک عملیات جبری ریاضی، در جمع و تفریقمان به عنوان یک جمله ی کم اثر، از محاسبات حذف کردیم.

این، یک ور ماجرای افراد مناطق مستضعف است. اما جانب دیگرش، بچه های این مناطق اند. یک جمع ساده و بی توقع  حرف شنو. فرصتی که پیش آمد، با چهار پنج تا از دختر بچه های روستا، سرِ بحث را باز کردیم و گفتیم قرآن بخوانند. این گل­بچه ها هم با یک درخواست من، چنان منظم نشستند و محو صحبت هایم شدند که نگو. کل ابزار کمک آموزشی ام هم بیلِ دستم بود، به عنوان ابزار تادیب!

یکی از دوستان می گفت فلانی دارد سوره ی فیل را به بچه ها درس می دهد با بیل. آن دیگری گفت خدا نکند که به سوره ی ناس برسد؛ وقتی فیل را با بیل می آموزاند، حتما ناس را هم با داس می آموزاند!

لوح وجود این بچه ها آنقدر پاک و نرم است که یک نیمچه شیر پاک خورده ای چون من، اگر با آنها دم پَر شود، می تواند عین موم، در دستش بگیردشان و متاثرشان کند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این همه استعداد آماده و غیبت ما مدعیان فرهنگی برای اثر بخشی.

با تلاش دوستان، مخزن نصب شد تا آب شیر سماوری، جمع شود و مردم آب خوردنشان تامین شود؛ سر ریز مخزن هم با یک طراحی، به سمت آبشخور هدایت شد تا سهم دام ها شود.



کارمان تمام شد و آب هم هدایت؛ بنده هم سرشار از حظ نفس. حظ نفس که بیاید وسط هم کل کار، می شود هیچ، پوچ. خدا کند تا ظرفیت سازی نکردیم، وارد عرصه های امتحان نشویم.

قرار است باز به محمد عوض سر بزنیم. برنامه ریزی برای ایجاد ارزش افزوده در فروش گوشت شترهای اهالی، تمرکز برای کار عمرانی در مناطق خانواده های سنی مذهب جهت تقویت برادری، تدارک آموزش احکام نجاسات و نماز، ارتباط با بچه های منطقه و کلی کار روی زمین مانده، همه ی آن چیزی است که زلف ما را به صورت بالقوه به محمد عوض گره زده است؛ ان شاءالله حول و حوش اربعین حسینی، باز آنجا خواهیم رفت.

دعایمان کنید که هم عزم و اراده مان محکم تر شود، هم بابت این کارهای کمتر از کار، نفسمان کیفور نگردد؛ که در این صورت، باید فاتحه ی کارمان را به انضمام سه صلوات محمدی پسند بخوانیم.

  • پوریا سرداریان

نظرات  (۱)

یکم پیام ها رو دیر دیدم. این دفعه که از قافله جا موندیم. ولی ان شاالله دفعه بعدی که وعده اش رو دادید ما هم همراه تون میآییم. روی بچه های ما هم حساب کن
یاعلی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی