وبلاگ نعلبکی

کلام بزرگان را باید در نعلبکی تحلیل ریخت تا بتوان نوشید

وبلاگ نعلبکی

کلام بزرگان را باید در نعلبکی تحلیل ریخت تا بتوان نوشید

وبلاگ نعلبکی

کمّ و کیف انفاق

 

شاید اگر یک فعال فرهنگی باشید و بخواهید حرکتی بزرگ را در مجموعه ی فرهنگیتان انجام دهید، بی تردید برگزاری یک یادواره ی شهدای محله، دانشگاه یا صنف کاریتان، جزو اولین مصادیقتان خواهد بود. شاید هم تا حالا از این قسم کارها انجام داده باشید. احتمالا هم بعد از انجام کار، بسیار خوشحال شده اید که راه و رسم شهدا را زنده کردید و حالا دیگر جزو خدام الشهدا تلقی می شوید و ... ، اما لحظه ای ترمز بکشید و به حرفهای بنده کمی فکر کنید.

آیا مخاطب برنامه تان فقط بچه حزب اللهی ها بوده اند یا آن قشری که زیاد دم پَر شهدا هم نبودند، در مراسم حضور داشتند؟

آیا مراسمتان بر اساس درشت نشان دادن جنگ بود یا درست نشان دادن آن؟

آیا بعد از مراسمتان فقط این حس بهتان دست داد که ای کاش شما هم آن سالها بودید و می جنگیدید و در قافله آن شهدا بودید، یا به این حس هم رسیدید که الآن هم می توان مثل آن شهدا، شهید شد؟!

بگذریم از اینکه خیلی ها از شهدا، خانه ی پُر، فقط خاطرات 8 سال جنگ را شنیدند، و نمی دانند پشت آن هشت سال، چقدر سالهای بیشتری تقواها و جهادهای اکبر و تلاشها بوده که باعث شده مزد آن روزگاران را در عرصه دفاع مقدس، خداوند متعال به این جهادگران چنین بدهد. همین کتاب «خاک های نرم کوشک» شهید برونسی را بخوانید تا دیگر این سوال برایتان پیش نیاید که چطور یک بنا، فرماندهی این چنین دلاور می شود؟ و دیگر زبانتان کوتاه نباشد در برابر پاسخ به شبهه هایی از این دست که، بچه های سپاه و بسیج بدون تجربه نظامی و فقط با بی ترمزی و بی کله بازی جنگیدند و گاهی هم خود را به کشتن دادند. بخوانید تا به جان درک کنید تفسیر این آیه را که «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا(1)»؛ که درک کنید اگر تقوا پیشه باشید، خدا برایتان فتح الفتوحی می کند عجیب...

و باز بگذریم از اینکه قافله شهدا به بچه های دهه ی هفتادی رسیده  و باب شهادت نه در سوریه و عراق، که در همین ام القرای جهان اسلام (تهران خودمان را می گویم) باز شده. حتما با خواندن این جمله آخر که فهمیدید منظورم شهید علی خلیلی بوده...

این همه مقدمه گفتم تا بتوانم اصل حرفم را بزنم. برشی از سخنان حضرت آقا را که رمضان 58، در مسجد کرامت بیان کردند برایتان می نگارم:

«انفاق، خرج کردن است، اما نه هر خرج کردنی، یک نیاز راستینی برآورده بشود. کجایند آن کسانی که میلیون ها خرج می کنند، به ظاهر هم برای کارهای نیک خرج می کنند، تا از زبان قرآن بگویم که بدبخت ترین مردمند، زیرا کارشان انفاق نیست. قُل هَل نُنَبِّئَکُم بِالاَخسَرین اَعمالاً. اَلَّذینَ ضَلَّ سَعیُهُم فی الحَیاةِ الدُّنیا و هُم یَحسَبونَ اَنَّهم یَحسنونَ صُنعا(2). این پول هایی که خرج می شود، این زر و زیورهایی که بر پیکر گرسنه یک عده مردم آویخته می شود، این پیرایه های زیادی و دروغین؛ اینها انفاق نیست، چرا؟ چون خلئی را پر نمی کند»

مثال یادواره شهدا، آن سوال ها و نیز آن بگذریم ها را مجدد به یاد آورید. حال با خود بررسی کنید که فعالیت شما در آن یادواره مثالی، یا هر فعالیت فرهنگی دیگر مصداق انفاق است یا مصداق عمل بدبخت ترین مردم؟

راستی یادم رفت بگویم؛ اصلا چرا تلاش کنیم که انفاق کنیم؟ مگر انفاق چه حاصلی دارد؟

پاسخ به این سوال و ادامه بحث را موکول می کنم به نوشته دوم با همین عنوان که ان شاءالله بزودی خواهم نوشت...

 

  • پی نوشت

1.       سوره طلاق، آیه 2

2.       سوره کهف، آیه 104

 

  • پوریا سرداریان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی