سلام بر همه. دیروز بمعنای حقیقی معنای فسفر سوزاندن سیاسی برای برخی از ماها اندکی مشخص شد. یعنی به معنای حقیقی کلمه عقل و احساس داشت به تته پته می افتاد. بینابین بحث بر سر مصداق دکتر احمدی نژاد، احساس می گفت این همه بحث مهمتر؛ حالا چه ضرورت است که بیاییم با چند جمله ی مشایی در باب مکتب ایرانی، گفته ی وی را مکتبی مقابل اسلام معنا کنیم! اما عقل از سوی دیگر می گفت در محکمه ی الهی اگر باری تعالی بپرسد دلایلی که برایتان حجت شرعی شد که آقا محمود را بکوبید، چه ها بوده است... خلاصه شاید مصداق آقای احمدی نژاد اولویت نباشد، اما فکر کردن پیرامون بررسی مبنایی عملکرد ایشان کاری بسیار نفس گیر است. شاید کسی بیاید و بگوید 11 روز خانه نشینی ایشان تقابل با ولایت است؛ آن دیگری بگوید تاخیر چند ماهه ی آقای خامنه ای در دوران ریاست جمهوری شان در موضوع معرفی میرحسین به عنوان نخست وزیر به مجلس را پس چطور تحلیل می کنید، با آنکه امام بارها گفته بودند که میرحسین را معرفی کنید. این وسط اصلا مهم نیست که تکلیف 11 روز را چطور حل کنیم، یا اینکه تاخیر آقای خامنه ای در نسبت با موضع امام درباره ی بکارگیری میرحسین در منصب نخست وزیری را چطور بررسی کنیم؛ بلکه مسئله ی مهم، تعریف ولایت پذیری است که لابلای حب و بغض ها دارد گم می شود و برخی از ما با یک سایه روشن از مبانی، داریم فکر می کنیم در بستر سیاست، انقلابی گری می کنیم. پس باید نه تنها پا روی پدال ترمز گذاشت، بلکه دستی را هم کشید و عجالتا سنگی هم پشت چرخ گذاشت و به خود مجال تامل و اندیشیدن متقیانه داد... فعلا...