صبح که پا شدیم، یکّه خوردیم. استخوان سوز بود سرمایش. جمعی که گفتند کرکره ی کار را پایین بکشیم با این اوضاع، اما جمعی هنوز امیدی داشتند به ادامه ی کار.
حول و حوش ساعت 7:45 صبح دوشنبه، اول آذر، خبر رسید که به دلیل شرایط نا مساعد جوّی، طیّاره ی تهران-بجنورد هم زمین گیر شده است. این یعنی غوز بالای غوز. اما کم کم برف غلاف کرد دانه هایش را و امیدها مجدد رویید.
چند روز قبل تر، طوفان فکری با دوستان به راه انداختیم که این پذیرایی مراسماتمان هم خز شده است؛ هی کیک و آبمیوه؛ و هی ترش کردن پس از خوردن کیک های خشک و فرو بردنش با شبه آبمیوه های اسیدی. اما به مجرد اینکه به ابتکارمان میدان می دادیم، مضیقه ی مالی، دست و پای ابتکارمان را می بست و ابتکاردانمان را می خشکاند. چرتکه ای انداختیم و گفتیم دوستان که صبح می آیند، به نان و پنیر و خرمایی میهمانشان کنیم. هم هزینه اش پایین می کشد، هم ارزش غذایی اش بالا می رود. اما شوخی که نبود؛ 2000 تا بسته ی نان و پنیر و خرما را راست و ریس کردن، آن هم با این تفسیر که صبح همایش، باید نان ها را می خریدیم تا تازه بماند، خود چالشی بود.
چالش اندر چالش بر سر یک همایش؛ تمامی هم نداشت. به عبارتی همایش می خواست ما را بچالاند.
از پذیرایی و طیّاره ی سخنران که خیالمان راحت شد، ماجرای سوله ی لخت و 2000 صندلی تو در توی کنج سوله به میان آمد. 2000 تا صندلی توی هم پیچ خورده بودند؛ قرار بود کف سوله موکت پهن شود. صندلی ها چیده شود، سن بسته شود، بنرها نصب شود، سیستم گرمایشی چاق شود، صوت برقرار شود و...؛ خلاصه ی ماجرا اینکه و عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها.
با تمام شدن امورات، به شب پیش از برگزاری همایش رسیدیم. مجدد آسمان کَرَم کرد و نزول رحمت به وقوع پیوست؛ آن هم چه نزول رحمتی! باز دست و دل دوستان شُل گشت، که وا مصیبتا! کل زحمات ما رفت روی هوا. آخر کدام شیر پاک خورده ای از شهرستان ها ی خراسان شمالی و دانشگاههای بجنورد، در این سرما، سر صبح می آید همایش؟!
اواسط شب، برف بند آمد؛ اما به گواهی دماسنجی که بیرون پنجره مان گذاشتیم، تا منفی شش درجه، کنتور سردی انداخته شد.
در دمای زیر صفر و به رغم مشکلاتی که بخشی گفته شد و مابقی اش هم حوصله مان نیامد که بگوییم، مهمانان آرام آرام آمدند.
همه ی این ها را گفتم تا مقدمه چینی کنم برای بحث زیر.
چند روز قبل، جزوه ای را می خواندم که حزب جمهوری اسلامی، در اوایل تاسیسش (که بر می گردد به سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی) منتشر نمود. در بخشی از این جزوه آمده است که تشکیلات نباید «بت» باشد؛ نباید «لهو» باشد و نباید «لغو» باشد.
اینکه تشریح این سه ناویژگی چه ربطی به مشکلات بر سر راه برگزاری همایش دارد را موکول می کنم به یادداشت آتی. اما عجالتا عرض شود که برگزاری این همایش چالش ناک، یک حرکت تشکیلاتی بود. این همه چالش، اگر برای یک تشکیلات با سه ناویژگی بالا انجام شده باشد؛ یعنی اگر چنین زحمتی را برای تشکلی بکشیم که اعضا، تشکل را بت بپندارند و اموراتشان در تشکل، لغو و لهو باشد، این همه زحمت، یک حجم بالای کار الکی تلقی خواهد شد.
توضیح این سه ناویژگی، باشد طلبتان، در یادداشت بعدی.
فعلا؛ یا حق