آن شوخی نسبتا خنک را حتما شنیده اید که می گوید فلانی لب دریا رفته بود و عینک دودی به چشم زده بود. بعد با خود گفت: وااااای! چقدر نوشابه ی کوکا!
ما هم چنین مزاحی در وجودمان ایجاد شده است؛ البته مزاح لغو و لهوی هم نیست و از قضا خیلی هم بجاست.
چشممان را به هر سو می چرخانیم، با زاویه ی دید اشتغال و تولیدی بدان می نگریم؛ در واقع فریممان «اشتغالی-تولیدی» شده است.
امروز که دم پَر جمعی جهادگر در حوالی استان بودم، چشمم به استبل شتری (شترخانه ای!) در روستای جهادی افتاد.
به این فکر می کردم که میزان ارزشی که در این مخلوق، برای خلق خوابیده چقدر است و ما چقدر آن ارزش را شکوفا می کنیم؟
با یک پرس و جو، کاشف به عمل آمد که شتردار، زبان بسته را پس از یکی دو سالی، زنده و کَت بسته، به واسطه ی غیر هم استانی، آن هم با قیمتی نه چندان دندان گیر می فروشد.
با خودم گفتم کاش یک مسئول شیر پاک خورده ای پیدا می شد که بجای قوپی آمدن فراهم کردن تسهیلات مالی برای اعطای وام و ... به روستاییان، این حرف را می زد که مثلا فلان قدر آموزش ایجاد ارزش افزوده از یک شتر در فلان روستا را من انجام دادم؛ یا مثلا اینکه من فلان کارها را برای تکمیل حلقه تولید ارزش افزوده برای ارزش آفرینی از شتر، در فلان روستا انجام دادم.
خدا چنین و چنانشان کند آنهایی را که تمام دغدغه ی روستاییان را به درخواست و تمنا برای وام گرفتن تنزّل داده اند و فکر روستایی را منجمد کرده اند.
خدا فکر هر که را که با اعمالش، فکر بقیه را منجمد می کند، منهدم بفرماید.
پ ن:
فریم = frame ، قاب
معضل بی کاری و خوابیدن تولید وقتی حاد شد که همه چیز کار و تولید را به وام خلاصه کردیم.
یکی از سیاست ورزی های ما دانشجویان در این زمینه، بایستی معطوف به تغییر فرمان نگرش مسئولان باشد. شاید خیلی جاها، راه انداختن قوای اندیشه ای روستایی برای خلاقیت، خیلی خیلی بیشتر از وام دادن، در تولید وی موثر باشد.
البته این را هم به نگارنده نگویید که با باد هوا نمی شود کار کرد! بله؛ تامین مالی هم مهم است. اما همه چیز نیست.
شترخانه ای که جرقه ی نگاشته ی فوق شد