دو بازیکن ایرانی در تیم باشگاهی اروپایی عضو می شوند. تیم اروپایی با تیم اسرائیلی بازی دارد و اعضای ایرانی تیم، در مسابقه توپ می زنند. این کل ما وقع است.
فدراسیون فوتبال پس از واقعه، قصد محرومیت بازیکنان ایرانی از بازی های ملّی را می کند. البته خیلی این تصمیم را جدی نگیرید، چون مرجع تصمیم، قبل بازی، گویا پیشنهاد چرب کردن چند صد میلیونی سبیل بازیکنان را می دهد تا از خیر توپ زدن بگذرند که تیرشان به هدف نمی خورد. به همین نسبت، توجیه بازیکنان و انتشار پست های میهن پرستانه ی بازیکنان بعد بازی کردنشان هم همان قدر نچسپ است، چرا که قبل محرومیت، اینان خیلی در چنین فضاهایی تا حالا مانوری نداده بودند.
از این داستان خنک که بگذریم، موضع گیری جامعه نسبت به پیشامد اما آنقدرها هم خنک نیست.
چطور؟
برخی از خودی ها گفتند چرا این پیشامد را سیاسی کردند و با محرومیت بازیکنان، شان ضد اسرائیلی ما را که ریشه در یک مواجهه ی انسانی دارد، متنزّل کردند؟ گفتند آیا اگر الآن قبل انقلاب هم بود، و اگر چنین پیشامدی رخ می داد، شماها واکنش نمی دادید؟
گفتیم اگر بنا بر تقابل انسانی و فطری با رژیم صهیونیستی بود، هر آینه باید بازی بازیکنان ایرانی با عربستان و میانمار و ... هم ما را به واکنش بیندازد. آیا می اندازد؟
القصه، نظر شخصیم را اگر بخواهم بگویم، اینست که مواجهه ی ما با رژیم صهیونیستی، به شدت سیاسی است. حالا اینکه تقابل با ظلم ریشه ی انسانی دارد هم سر جای خودش محفوظ.
اما چرا ما با اسرائیل در لایه ی سیاسی اینقدر با پدر کشتگی درگیریم؟ آیاد مشابه نژاد پرستی و مسلمان کشی و غاصبیّت اسرائیلی ها در هیچ کجای دیگر عالم نیست که ما با آنها هم درگیری پدر کشته گونه داشته باشیم؟