همه چیز از اعلام خبر پیش فروش #آبنبات_دارچینی، آن هم با تخفیف و با امضای مهرداد صدقی در سایت سوره مهر شروع شد.
وسوسه شدم بخرم، ولی یک آن گفتم این همه کتاب نخوانده در قفسه دارم؛ ولی در آن دوم، به خودم گفتم آخرش که میخرمش، پس چه بهتر که الآن ارزان تر بخرم. آن سوم، که فکری شدم یادم آمد #آبنبات_هل_دار را کامل نخوانده بودم و رشته داستانش از دستم در رفته بود.
دیدم آخر هفته است و مجالی است که دوباره آبنبات هل دار را بردارم و از نو بخوانمش.
از بس کتاب المان های بومی در متن و جلد و اسم و رسمش داشت که صغیر و کبیر فامیل و همسایه خوانده بودندش، چنان که الآنی که من برداشتم بخوانمش، آش و لاش شده بود و جلد و صفحاتش پاش پاش.
بسم الله اش کردم و خواندم و خندیدم و تمامش کردم. از اصطلاحات کتاب روده بر شدم از خنده؛ از هییه گفتن ها، سونجی سونجی ها، ملاقه زنی شب چهارشنبه سوری، از هسته؟ گفتن ها، از شخصیت های ممی کاکل و حکیم شفاهی و دکتر حکمتی، از القاب کاچه و ساسه و هرزه چنگی کردن و...
واقعا غرق در داستان شدم و کلی کیف کردم و آخرش هم یک تف گفتم، از تمام شدن داستان!
حالا منتظر پستچی ام تا آبنبات دارچینی را برساند به خانه مان.