وبلاگ نعلبکی

کلام بزرگان را باید در نعلبکی تحلیل ریخت تا بتوان نوشید

وبلاگ نعلبکی

کلام بزرگان را باید در نعلبکی تحلیل ریخت تا بتوان نوشید

وبلاگ نعلبکی

انتهای یک کوچه ی بن بست، منزلی بود که به حسب جبر شهرداری احتمالا یک متری نسبت به حیاط مجاورش تو رفتگی داشت. محله، از محلات استخوان دار بجنورد بود؛ قدیمی و با صفا. حیاط مجاور منزل مورد نظر که از منظری دیگر، یک متری بیرون زدگی در کوچه داشت، درب چوبی نوستالژیکی هم از قضا داشت، از آن دربهایی که روی جلد کارت پستال های نقاشی آبرنگی می کشندش؛ برگ های ریز بوته ای از بالای درب، مثل فرفری مو روی پیشانی کشیده ای جا خوش کرده بود. حالا این قاب زیبا را در بستر یک هوای شدیدا بارانی بهاری تصور کنید که زیر تابش نور سفید لامپ ته کوچه ی بن بست، می شود تک تک قطرات بارانش را از زیر لامپ تا سقوط روی آسفالت کوچه پی گرفت.

هر چه سعی کردم بوی کاه گل دیوار را هم استشمام کنم تا در متنم بیاورم، شامه یاری نکرد. به گمانم شامه نخواست متنم زیادی کلیشه شود و دل زننده؛ بالاخره مخلوقات، جملگی صاحب شعورند؛ فلذا بی معرفتی است که چنین گمانی را بی راه بپنداریم!

به این قاب دلربا، این را بپیوندانید که منزل نشین آن منزل تو رفته ی ته بن بست، مادر زحمتکش پنج فرزند، به نام #نور_جمال خانم هست. جاذبه ای که ما را به این گوشه ی غریب کشاند، واسطه گری در رساندن #نذر_شادی خیری عزیز به ایشان بود.

همه ی جمال منوری که از یک بن بست علی الظاهر عادی در کادر چشممان این چنین دلربا تصویر شد را برکت شادی حاصل از آن نذر میدانم‌.

دنیا چقدر زیباتر می تواند شود...


  • پوریا سرداریان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی