نقطه نظرات حضرت آقا درباره ی موسیقی؛ مطالبی که شاید تا حالا نشنیده باشید
... اینکه می گویم «شرق»، منظورم ایران و کشورهای عربی است. وگرنه از وضعیت موسیقی در هند و چین و سایر ممالک خاور دور، خبر ندارم. به هر حال، تاریخ موسیقی ایران در طول قرون متمادی –چه قبل و چه بعد از اسلام- را خوانده ام، و از سیر و سرنوشت موسیقی عرب –بخصوص بعد از اسلام- مطلعم. آنچه بر اساس مطالعات خود می توانم بگویم، این است که موسیقی در منطقه ما، برای هدف های متعالی به کار نرفته است و این، به خلاف سیر موسیقی در اروپاست. می دانید که من به طور طبیعی از جمله آدم های غرب ستیزم. چنان که هیچ ویژگی غرب، مرا مبهوت و مجذوب نمی کند. در عین حال، ویژگی های مثبت غرب را از روی محاسبه، تایید می کنم. یکی از آن ویژگی ها، مقوله موسیقی است.
درست است که در غرب، موسیقی، لهو وسایر موسیقی های منحط وجود دارد، اما در همان نقطه از جهان، از دیرباز موسیقی های آموزنده و معنادار هم بوده است؛ موسیقی ای که برای گوش سپردن به آن، انسان عارف واقف خردمند، می تواند بلیط تهیه کند، در سالن اجرای کنسرت بنشیند و ساعتی، از آن لذت ببرد. در غرب موسیقی هایی که گاهی یک ملت را نجات داده و گاهی یک مجموعه فکری را به سمت صحیحی هدایت کرده، کم نبوده است. غرب برخوردار از چنین ویژگی ایی نیز بوده، و هست.
در شرقی که راجع به آن گفتم، متاسفانه موسیقی از چنین اعتبار و جایگاهی برخوردار نبوده است. موسیقی در اینجا عبارت از آهنگ ها و آلات و ادوات لهو بوده؛ که فقها از آن، به «موسیقی لهوی حرام» تعبیر کرده اند. فرض بفرمایید فلان خلیفه، شبی دچار بی خوابی می شده است. موسیقی دان ها، همراه با کنیزکان مغنی، بایستی می آمدند تا اسباب طرب او را فراهم کنند. موسیقی دان با آن خصوصیتی که گفتم، «اهل خرد و قریحه و ذوق است»، بایستی خود را می شکست، پای تخت خلیفه می نشست و انواع و اقسام هنرهای خویش را نثار می کرد، تا خلیفه از حالت افسردگی که لازمه خونریزی ها، قساوت ها و خباثت های وی بود، بیرون می آمد! این وضعیت موسیقی در بارگاه خلفا و امرای عرب بود. عین همین قضیه؛ در مورد سلاطین ایران هم صدق می کند. پادشاهانی که اهل موسیقی لهو بوده و دربارهای موسیقی طلب داشته اند، کم نیستند. که از آن جمله می توان به دربار قاجار و پادشاهان آن سلسله اشاره کرد.
توجه می کنید که موسیقی در خدمت چه جریان ها و کسانی بوده است؟! این که می بینید در کلمات فقها، موسیقی، مقوله ای حرام و ممنوع و دست نزدنی و نزدیک نشدنی است، به همین خاطر است.
در منطقه ای که تاریخ موسیقی ما در آن شکل گرفته است، موسیقی، معنای صحیح ندارد. شما باید به آن، معنا و مفهوم صحیح بدهید؛ و در واقع باعث نجات آن بشوید. حرف من با موسیقی دان ها این است که موسیقی را به سمت معنا و هدف های متعالی ببرید؛ هدف هایی فراتر از هدف عیاشی فلان عاشق کذایی که بهمان معشوقه کذایی تر را دوست می داشته، و چون مورد بی اعتنایی وی قرار گرفته و دلش شکسته است، می خواهد پای فلان ساز بنشیند، و در اثر آهنگ و ترانه سوزناک، اشکی از ره فراق بریزد! چنین هدفی در استعمال موسیقی ارزشمند نیست. چه ارزشی دارد که به خواهش دل یک نفر بسازند و بخوانند و بنوازند، و آن اندیشه ریاضی و محاسبه علمی و منطقی را –که اعتبار موسیقی است- چنین خوار و ذلیل کنند؟! ارزش و هدف و تعالی در موسیقی، این نیست. موسیقی متعالی، موسیقی است که برای هدف متعالی باشد. اگر چنین باشد، آن وقت می شود موسیقی را پاک و مقدس نامید. آن وقت می شود ما هم مثل غربی ها کنسرتی داشته باشیم (عنوانش را مثلا «محفل خوانندگی» بگذاریم، تا اصطلاح غربی به کار نبرده باشیم) که مردم –اعم از معمولی و متدین- بلیط تهیه کنند و برای شنیدن ساز و آواز شما، به آن محفل بیایند. توجهی که بعد از پیروزی انقلاب بایستی از طرف دست اندرکاران موسیقی نسبت به موسیقی صوورت می گرفت، نگرفت. البته، این بدان معنا نیست که کارهای خوبی انجام نشده است. مسلما شده است که ما اینجا می نشینیم و به کار شما گوش می سپاریم.
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در بازدید از صداوسیما و در جمع اهالی موسیقی (1375/5/9)