وبلاگ نعلبکی

کلام بزرگان را باید در نعلبکی تحلیل ریخت تا بتوان نوشید

وبلاگ نعلبکی

کلام بزرگان را باید در نعلبکی تحلیل ریخت تا بتوان نوشید

وبلاگ نعلبکی
 تا کجا ها میبردت، یک برداشت غلط؟!

 سخن از خشونت و کج اندیشی عناصر سلفی و داعش، آنقدر ملموس است که هیچ مخاطبی در برابر پذیرش آن، اندک مقاومتی از خود نشان نمی دهد. اما نکته ی عجیب اینجاست که این توحش، نتیجه ی یک برداشت خاص از ایمان است، ایمان به چه چیز و چگونه، الان موضوع بحث نیست. موضوع کلام، اینست که همین ایمان مطهر و منور و آرامش بخش، در صورت کژ فهمی اش، انسان را تا کجاها که نمی برد!

 

یک روایت از گذشته ها:

«به شما میگویند: آقا! این طرفِ مقابل، باطل است. شما میگوئید: اِ، با این نماز، با این عبادت! بعضی‌شان مثل خوارج که خیلی هم عبادتشان آب و رنگ داشت؛ خیلی. امیرالمؤمنین از تاریکی شب استفاده کرد و از اردوگاه خوارج عبور کرد، دید یکی دارد با صدای خوشی میخواند: «أمّن هو قانت ءاناء اللّیل»- آیه‌ی قرآن را نصفه شب دارد میخواند؛ با صدای خیلی گرم و تکان دهنده‌ای - یک نفر کنار حضرت بود، گفت: یا امیرالمؤمنین! به به! خوش به حال این کسی که دارد این آیه را به این قشنگی میخواند. ای کاش من یک موئی در بدن او بودم؛ چون او به بهشت میرود؛ حتماً، یقیناً؛ من هم با برکت او به بهشت میروم. این گذشت، جنگ نهروان شروع شد. بعد که دشمنان کشته شدند و مغلوب شدند، امیرالمؤمنین آمد بالاسر کشته‌های دشمن، همین طور عبور میکرد و میگفت بعضی‌ها را که به رو افتاده بودند، بلندشان کنید؛ بلند میکردند، حضرت با اینها حرف میزد. آنها مرده بودند، اما میخواست اصحاب بشنوند. یکی را گفت بلند کنید، بلند کردند. به همان کسی که آن شب همراهش بود، حضرت فرمود: این شخص را میشناسی؟ گفت: نه. گفت: این همان کسی است که تو آرزو کردی یک مو از بدن او باشی، که آن شب داشت آن قرآن را با آن لحن سوزناک میخواند! اینجا در مقابل قرآن ناطق، امیرالمؤمنین (علیه افضل صلوات المصلّین) میایستد، شمشیر میکشد! چون بصیرت نیست؛ بصیرت نیست، نمیتواند اوضاع را بفهمد.[1]»

 صوت «روایت گذشته» را از اینجا گوش دهید                                                                                                                          

                                                                                                        
 
یک روایت از این روزها:

در این مستند «معلم» که روایت دلاورمردان تیپ فاطمیون (مجاهدان افغان مدافع حرم حضرت زینب) است، می بینید که سنگرهای جبهه النصره پر است از قرآن و آیاتی که بر در و دیوار آنجا نوشته اند، این مجاهدان النصره ای!

باورتان می شود؟

باورتان می شود روح الله رفیعی (که از مستندسازان جبهه ی انقلاب است) وقتی برای تهیه مستند راجع به اوضاع سوریه به آن کشور رفته بود، چنین می گفت:

«من شب‌ها صدای نماز شب و گریه‌ی داعشی‌ها را می‌شنیدم و اعصابم خورد می‌شد. آن‌ها با این کارها و دیگر عملیات‌های رسانه‌ای جوانان بسیاری را در سوریه فریب دادند و به خود ملحق کردند. ما از دور می‌بینیم که آن‌ها انسان‌های بسیار وحشی صفتی هستند. ولی در آنجا به هیچ عنوان این‌گونه نیست.[2]»

 

 

فقط یک کلام!

ایمان، خطرناک هم می تواند بشود، د حد داعشی شدن؛ نه اینکه شما داعشی شوید، بلکه چون داعشی ها به قهقرا بروید، حالا در یک بستری دیگر، مثلا...

مثلاش را خودتان بگویید.

 

 

 


[1] بیانات رهبری در دیدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولی امر - 1388/05/05

[2] http://www.rajanews.com/news/213534

 

 

  • پوریا سرداریان

نظرات  (۱)

  • کاظم عظیمی
  • درست

    من خودم یکبار سر بزنگاه شک کرده ام البته شاید بیشتر باشد ولی آن یکبار را با گوشت و خون حس کردم .  


    داشتم مطلبو میخوندم این یه بیت هم یادم اومد گفتم بنویسم بد نیست


    جنگ در اطراف زینب داشت بالا میگرفت    گوش دشمن را گرفت عباس آوردش عراق

    شاعر رو هم نمیشناسم   نگین حالا رعایت امانت نکردی
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی