سرباز خمینی در هیچ قالبی نمی گنجد
داستان این یادداشت درست پس دیدن مستند شروع شد.
وقتی بسیجی مجروح را به ینگه دنیا می فرستندش برای عمل، و در روزهای نزدیک به عمل دومش، آقایان مکاتبه می کنند با مریضخانه ی ژرمن ها که کف گیرمان به ته دیگ خورده است، برش گردانید...
و پروفسور سمیعی با هزینه شخصی اش عمل می کند آن بسیجی را؛ و بعد آن بسیجی می ماند در آلمان؛ و بعدتر برای ادامه مداوایش پناهنده می شود. (شاید هم پناهنده شدنش تنها انتخابش بوده است؟ نمی خواهم قضاوت کنم)
راستی یک بسیجی مجروح را با دست خالی فرستادن ژرمنستان و او را در مملکت غریب به حال خود رها کردن، تصور کنید.
تصوری در این حد که بعضی شبها پس از مرخصی از بیمارستان، مجبور شود در کیوسک تلفن بخوابد.
آیا آنها که در خط مقدم نبرد برای مملکت فداکاری کردند بر گردن ما حق ندارند؟ جواب نمی دهم. چون نمی خواهم قضاوت کنم.
از نوع نگاهشان به جمهوری اسلامی می گذرم، چرا که نمی خواهم دیدن مستند را از جذابیت بیندازم.
در کمرکش گفتگوهای مستند، جانباز دیگری، آن هم پناهنده، بعد از نقل داستان مشابهش مورد این سوال واقع می شود که درمورد خودتان چه می توانید بگویید؟
بغضی می کند و می گوید: این سرنوشت ما بوده است که بیاییم اینجا و گنه کار شویم (!) (اینجا نتوانستم قضاوت نکنم، چون رسم ادب نیست که این بزرگ مرد و این قضاوت با حجبش را با ذهن ریاضی تحلیل کنم؛ مثلا بگویم خب جلوه ی پناهندگی یک رزمنده برای نظام مخرب است، حفظ جان هم ضروریست. برآیند این دو تصمیم به نفع نظام هست، یا به ضرر آن)
اگر جلوه ی نظام را بخواهیم از یکی از این دو منظر انتخاب کنید، کدام را برمی گزینید؟
الف - یک یقه دیپلمات با ریش های آنکادر و مواضعی منطبق با ادبیات نیمچه ولایی، نیمچه مصلحتی، و اینکه شاید این جلوه ی نظام تا حالا گوشه ی قبایش هم در راه نظام اندک خاک و خلی نگرفته. ایضا شاید هم به سمت جبهه های خاکی دفاع از نظام نرفته باشد و به دفاع دیپلماتیک بسنده کرده باشد.
ب – یک بسیجی که در مسلکش باج دادن نباشد؛ کمی هم سر خود کار کند. اما همیشه لباسش نه اینکه خاکی شده باشد برای دفاع از نظام، بلکه لباس خاکی به تن داشته باشد.
کلا یک پدیدار شناسی جامع می طلبد شخصیت شناسی سربازان خمینی. سربازانی که هر کدام ویژگی های غیر قابل هضمی دارند. یکی پناهنده سیاسی می شود، ولی...
آن دیگری حاضر می شود متهمش کنند به جنگ افروزی، ولی...
آن دیگری...
آن دیگری...
چقدر معانی واژگان در بستر سربازان خمینی متفاوت است.
پ ن:
1. عبارت ابتدای متن را از رضای امیرخانی وام گرفتم؛ از نوشته اش در سر لوحه؛ از «مومن در هیچ قالبی نمی گنجد»
2. طبق حال و هوای جمله، می بایست پس از هر جمله یک علامت تعجب می گذاشتم. ولی این کار را نکردم؛ چون نمی خواهم قضاوت کنم
3. برای خرید مستند از سایت اصلی، اینجا کلیک کنید.
4. اگر حوصله کردید و لینک مستند را خریدید و دانلود کردید و مشاهده کردید، ایضا کمی بدان فکر کردید، کامنتی هم در انتهای این یادداشت بگذارید. نگذاشتید هم نگذاشتید.