گمنامی
چند وقت پیش کتاب رسائل بندگی مرحوم آقا مجتبی تهرانی را باز کردم که در صفحه ی نخستش به حدیث قابل تاملی برخورد کردم:
ابوبصیر می گوید: از امام صادق علیه
السلام شنیدم که می فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده اند:
خوشا به حال بنده ی گمنامی که خدا او را بشناسد و مردم او را نشناسند؛ آنها چراغ های هدایت و سرچشمه های دانش هستند؛ بواسطه ی آنها هر فتنه
ی تیره و تاری برطرف گردد؛ آنان نه فاش کننده و پرده بردار از اسرارند و نه ناسپاس،
ریا کار و خودنما.1
داشتم به این قضیه فکر می کردم که چقدرها هستند که ما به آنان مدیونیم، ولی نه آنان را می شناسیم، نه اصلا می دانیم چنین کسانی هستند که باید در پی شناختشان برویم. حالا بماند که دینمان به آنان را چطور باید ادا کنیم، یا اینکه اصلا می توانیم جبران کننده ی دین این عزیزان باشیم یا نه؟
برای اینکه این احساس عجیبی که در من ایجاد شده، به شما هم منتقل شود چند مصداق می آورم تا خودتان سر وقتشان بروید و حسابتان را با آنان چک کنید، ببینید شما چقدر بدهکارید...
فتنه های اخیر که یادتان نرفته، 78 و 88 را می گویم.
اول بریم سراغ 78. این اسم به گوشتان خورده؟ «فرهاد نظری»، سردار فرهاد نظری...
هرچه تلاش کردم، دیدم اگر بخواهم ایشان را توصیف کنم، نمی دانم چطور باید شروع کنم. تنها چیزی که پیشنهاد می کنم بخوانید، مطلبی تحت عنوان ژنرال 26 ساله سپاه خمینی2 است.
فتنه 88 هم که همین نزدیکی ها بود. نمی دانم تهران بودید آن ایام یا نه. و باز نمی دانم چه کردید در آن برهه، ولی برای درک یک سری فداکاری ها که جایی در بوق و کرنای رسانه ها برای خود پیدا نکرده، چند پیشنهاد دارم:
شهید ستاری را می شناسید؟ عجب سوال بی تناسبی. شهید دوران جنگ تحمیلی را چه دخلی به فتنه 88! بله، موافقم. من هم منظورم آن شهید بزرگوار نبود. بلکه منظورم «سید علیرضا ستاری» است. آن بزرگمردی که جانبازی و شهادتش بی سر و صدا و خیلی مظلومانه رخ داد. برای آشنایی با ایشان که الحق والانصاف یکی از حق داران به گردن تمام ماها هستند، در پی نوشت 3و 4، دو لینک دانلود گذاشتم که خواهش دارم از شما، حتما ملاحظه فرمایید.3و4
اما یک کتاب هم به این مصادیق اضافه می کنم. کتابی که روایتی است خواندنی، از نقش آفرینی یک عده جوان دغدغه مند که کف ام القرای اسلام، یعنی تهران 88. کتک خوردند، شماتت شدند و درد کشیدند، اما در پی وصول حقشان از نظام و انقلاب بر نیامدند، نه درصد جانبازی، نه سهمیه ای و نه حتی تقدیر و تشکری. کتاب «خاطرات یک لباس شخصی» کتابی است که لینک خرید اینترنتی آن را هم در پی نوشت 5 قرار می دهم تا بخرید بخوانید.5 مبلغش دو هزار تومنه، ناقابل...
لطفا زحمت کشیده به این چهار پنج لینکی که جهت معرفی یک سری از حق داران به گردنمان برایتان گذاشتم سری بزنید.
شاید این عده، واقعا در آسمان ها شناخته شده تر باشند تا در زمین، شاید هم بزرگیشان آنقدر عظیم بوده که ماها نتوانستیم درکشان کنیم.
ولی کمترین برداشتی که می شود از شناخت این افراد کرد، آنست که خدای ناکرده به خود غره نشویم، به اندک فعالیت های فرهنگی و اندک تر اعمال نیکمان. نکند در دام عُجب و خود بزرگ بینی بیفتیم و به باد دهیم اندک توشه مان را.
ان شاءالله ماها هم به حق دعای گمنامان عاقبت بخیر شویم...
- پی نوشت
1. اصول کافی، ج ۲، ص ۲۲۵
2. http://www.rajanews.com/detail.asp?id=132055
3. http://rasekhoon.net/media/show/863388/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%20%D8%A8%D8%A7%20%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%20%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%B1%D8%B6%D8%A7%20%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%20%28%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%20%D9%81%D8%AA%D9%86%D9%87%2088%29/
4. http://www.honarenab.ir/Hadaya/Film/Shahid_Sattari.aspx
5. http://bookroom.ir/book/17104/خاطرات-یک-لباس-شخصی